اگر با روشن بینانه و دقیق به منطقهۀ فکّه نگاه کنیم ، درخواهیم یافت که چرا شهید مرتضی آوینی این قسمت از خاک جبهه را برای ساختن فیلم مستند جنگ انتخاب کرد، بررسی شخصیت هر فردی از ابناء بشر، ناگزیر بابررسی افکار او ملازمه خواهد داشت، سید مرتضی آوینی یک قهرمان نیست، او یک انسان است ، انسانی که میشود با تمام وجود او را دوست داشتََ، انسانی که باید تلاش کرد تا زیبایی هایش را به نمایش گذاشتَ ، انسانی که در واقع زیبا بود و هست تا همواره از دست من برنمی آید تا دربارۀ سید مرتضی حرفی بزنم اما میتوانم به چنین روح نیرومند وانسان وارسته ای که وارسته و بی اعتنا به ظواهر دنیوی است احترام بگذارم.
بسمه تعالی
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
توپای بنه به راه و خود هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
تا آن زمان آسمان شاهد غربت اجساد مطهر شهیدان بود و مرتضی به یاری آسمان شتافت ، او چشم ستاره روایت مردانی را باز گفت که برای دفاع از امنیّت و سرزمین وایمان ونجابت ، دست از دنیا شستند وبرسفرۀ شهادت نشستند ، منتظر برای اذن حضور، ده سال پس از آن واقعه مرتضی پایان متن نزدیک انفجار بیننده منتظر
بسمه تعالی
اینجا محلی غریب در قلب فکّه است َ، همان قطعه زمینی که مرتضی را صدا زد، اگر با دیدی روشن بینانه و دقیق به این منطقه نگاه کنیم ، درخواهیم یافت که چرا سید مرتضی آوینی بعد از جنگ این قسمت از جبهه را برای ساختن فیلم مستند جنگ انتخاب کرد، بررسی شخصیّت هر فردی از ابناء بشر، ناگزیربا بررسی افکار و ملازمه خواهد داشت َ، این کار، به زمان دیگری نیاز دارد وزمان محدود است .
وقتی مرتضی از زبان خاک غریب فکه شنید که یکصد و پنجاه نفر مجروح در عملیات ( والفجرمقدماتی )او را وی مظلومیت این شهیدان شد تا ظلمت سکوت حساب شده شیطان نتواند جیاگزین نوروجود آنان شود ، انسان در تاریکی محتاج نور است ، در بهمن ماه ۶۱ این اتفاق افتاد و ده سال بعد ، بچه ها در حالی خودشان را پیدا کردند که در قتلگاه فکه بودند ، اینجا که معرج جمعی از ابرار شد و محلّ معراج آنان جاذبه ای داشت که اولیاء خدا را مثلاً یکی سید مرتضی را به سوی خود کشاند او در محلّی که شاید قرینۀ کربلا و قرینۀ قتلگاه سید الشهدا بود همه به دست شقاوت پیشگان بعثی به خاک افکنده شدند و مرتضی روایتگر قیام الله آنان بربیط خاک شد، اوخود را فدای انتشار نور آنان کرد ، پروانه ای شد که در نور آنان سوخت وکمال و اخلاص وعشق و شیدایی اش را نشان داد.
بسمه تعالی
اینجا سرزمینی غریب در فکه ! همان قطعه زمینی که مرتضی را صدا زدَ، وقتی از زبان خاک شنید یکصدو پنجاه نفر مجروح در عملیات مقدماتی ، به این گودی آورده شدند تا از شلیک بی امان بعثی ها در امان باشند ، وقتی شنید که این بدن های خسته و مجروح آنقدر در همین نقطه ماندند تا از تشنگی و شدّت جراحت قالب خاکی خویش را رها کرده وبه رفیق اعلی پیوستند ، وقتی شنید دیگر تاب ماندن نداشتَ ، گفت باید برویم و رفت .
سرزمینی غریب در فکه او را صدا زد ، در قتلگاه ، اجساد شهدا را دید ، از خود بیخود شد ، مصمّم شد تا از فکّه برنامه ای عاشورایی رقم زند.
بسمه تعالی
سرزمینی غریب در قلب فکه او را صدا زد ، درقتلگاه ، اجساد شهدا را که دید َ، از خود بیخود شد َ، شیدای حق و رها از هرگونه تعلق مصمّم شد تا زا فکه و قتلگاه ، برنامه ای عاشورایی رقم زند ، مصمّم شد تا هم صدا با ستاره ها راوی مظلومیت این شهیدان باشد ، تا سکوت ظلمت حساب شدۀ شیطان ، نتواند جایگزین نور جود آنان شود.
مگر نه اینکه تا آن زمان ، تنها آسمان وستاره هایش ، شاهد غربت اجساد مطهر اینان بودند ، مرتضی به یاری آسمان شتافت ، او از چشم ستاره ها، روایت مردانی را باز گفت که برای دفاع از مرزهای اعتقادی و جغرافیایی شان به فرمان ولایت گردن نهادند َ، دست از دنیا شستند وبرسفرۀ شهادت نشتسند َ، منتظربرای اذن حضور، آنان به شهادت رسیدند وده سال گذشت .
حادثهء قتلگاه فکه دربهمن ماه سال ۱۳۶۱ اتفاق اتفاد و ده سال بعد بچه ها در حالی خودشان را پیدا کردند که در قتلگاه بودند، همان سرزمینی که معرج جمعی از ابرار شده بود و محل معراج آنان ، جاذبه عروج.
و ده سال بعد ، سید مرتضی به همراه شهید سعید یزدان پرست و شهید قاسم دهقان و سایر بچه ها ی گروه در حالی خودشان را پیدا کردند که در قتلگاه بودند.
به سوی معبود ، همچنان در فکّه تجلی داشت ، همین جاذبه بود که سید مرتی را به سوی خود کشاند َ، محلی که شاید قرینۀ کربلا بود و قرینۀ قتلگاه سید الشهدا علیه السلام.
شهدای قتلگاه فکّه نیز همه ، به دست شقاوت پیشگان بعثی به خاک افکنده شده بودند و سید مرتضی نیزروایتگر قیام الله آنان بر بسیط خاک شد، او با چشم حقیقت بین نور شهیدان فکه را دید و خود را فدای انتشار نور آنان کرد ، پروانه ای شد که در طواف نور سوخت و خاکستر شود ، پروانه ای در کمال عشق و اخلاص وشیدایی َ، جاودان درحیات همیشگی وقف حمد وصلوات .