من از ابتدای انقلاب اسلامی، به طور عمده و حتی در کار موظف نیز، در امور فرهنگی عمر گذرانده ام. با حوزه ی هنری از سال ۱۳۶۸ تا امروز به طور مستمر، همکاری می کنم. در مجله ی سوره، از شماره ی اول تا شماره ی پایانی حضور داشتم. دو دوره عضو شورای بررسی کارگاه قصه و رمان حوزه ی هنری بوده و در حال حاضر نیز، به عنوان عضوی از پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، در حوزهی هنری تردد دارم.

علاوه بر این، افتخار همکاری یکی دو ساله ی پایانی با گروه تلویزیونی جهاد سازندگی و روایت فتح زمان جنگ را داشتم و هم اکنون نیز، با گروه تلویزیون روایت فتح، ارتباط دارم.

در سال ۱۳۷۷، به عنوان داور جشنواره ی فیلم دفاع مقدس، انجام وظیفه کردم. از سال ۱۳۷۷تا کنون به عنوان داور جشنواره ی انتخاب کتاب دفاع مقدس، حضور داشتم و نیز در سال ۱۳۸۳، داور انتخابی کتاب دفاع مقدس دفتر ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودم.

فضای خانواده ی ما، فضای شعر و محبت نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده و مرثیه خوانی در رثای آنان بوده و هست. پدربزرگ و برادر مادرم، روحانی بودند. پدرم تعزیه خوان بود. من نیز در دوران کودکی و نوجوانی، برای مدت کوتاهی توفیق داشتم تا در مجالس نورانی تعزیه، نسخه خوانی کنم. در همان سالها، دیوان حافظ، شاهنامه ی حکیم طوس و گلستان و بوستان سعدی را شناختم. توفیق اجباری استنساخ نسخه های تعزیه نیز، برکتی بود تا بیشتر، با زیر و بم کلمات و اوزان مختلف، آشنا بشوم.

 نام و نام خانوادگی:

جهانگیر خسروشاهی

 نام های مستعار:

تاکنون هیچ گاه، با نام مستعار، چیزی ننوشته ام.

 تاریخ تولد:

اول آذرماه هزار و سیصدو چهل ﻫ.ش؛ ۱۳۴۰/۹/۱

 محل تولد:

در روستای دهق متولد شده ام که حالا شهری شده است، واقع در حدود هشتادو چهار کیلومتری شمال غرب اصفهان.

 وضعیت فرهنگی- اجتماعی خانواده:

فضای خانواده‌ی ما، فضای شعر و محبت نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده و مرثیه خوانی در رثای آنان بوده و هست. پدربزرگ و برادر مادرم، روحانی بودند. پدرم تعزیه خوان بود. من نیز در دوران کودکی و نوجوانی، برای مدت کوتاهی توفیق داشتم تا در مجالس نورانی تعزیه، نسخه خوانی کنم. در همان سالها، دیوان حافظ، شاهنامه ی حکیم طوس و گلستان و بوستان سعدی را شناختم. توفیق اجباری استنساخ نسخه های تعزیه نیز، برکتی بود تا بیشتر، با زیر و بم کلمات و اوزان مختلف، آشنا بشوم.

 دوره های مختلف تحصیلی، آموزشی:

مادرم در سال ۱۳۴۴، در دهق مرا به مکتب خانه «ملا خلیل» سپرد. به ملا خلیل می گفتیم دایی و به همسرش، زن دایی. خواندن قرآن را در آنجا فرا گرفتم و اضافه بر آن، خواندن و نوشتن را نیز، در مکتب خانه ، آموختم. سال ۱۳۴۷، در دهق به دبستان رفتم. کلاس اول ابتدایی. شش ماه بیشتر دوام نیاوردم. ترک تحصیل کردم. در سال ۱۳۵۴، تنها در پانزده روز آخر سال تحصیلی و امتحان نهایی پنجم ابتدایی، به صورت مستمع آزاد، در کلاس پنجم نشستم. در همان سال، به صورت متفرقه، در امتحان نهایی پنجم ابتدایی شرکت کرده و قبول شدم. از آن به بعد، تاکنون، فقط یک بار دیگر، درس خواندن در مدارس جدید را تجربه کردم. سال ۶۸-۱۳۶۷ در مجتمع رزمندگان شهید بهشتی شهرری، اول، دوم و سوم راهنمایی و نیز اول نظری را، منهای دو واحد که قرار بود پانزده روز بعد، امتحان بدهم، خواندم و قبول شدم؛ و دیگر به جای ترک تحصیل توبه ی نصوح از درس‌های جدید دست داد. در زمینه ی درسهای حوزوی اما از سال ۱۳۵۸ تا امروز که این اوراق را سیاه می کنم، به صورت متناوب شاگردی کرده ام. حالا اگر خداوند توفیق بدهد، تصمیم دارم «کفایه الاصول» را شروع کنم.

– استادها، معلم ها و نویسندگانی که در حرفه ی نویسندگی بنده تأثیر داشته اند:

استاد، معلم و همه چیز برای من در حرفه ی نویسندگی، بیشتر مکتوبات ادبی بوده است. چه نوشته هایی که درباره ی فن نویسندگی، ادبیات و ادبیات داستانی خوانده ام و چه خود داستان و رمان. داستایوسکی، گورکی، چخوف، کامو و بسیاری دیگر از نویسندگان، از این طریق در کار من، تأثیر داشته و دارند. این تأثیر البته می‌تواند سلبی بوده باشد یا ایجابی. من از حدود هفت هشت سالگی، به طور تقریبا منظم، کیهان بچه ها را می خریدم. می خواندم و یک بار، از روی آن می نوشتم. بخش داستانی آن، مثل مغز تافی های عسلی، برایم لطف دیگری داشت و همین کار دستم داد. کتابهای داستان و رمان، بهترین استادهای داستان نویسی من بوده اند و حالا نیز اگر فرصتی باشد، هستند.

 کانون ها و جلسات فرهنگی :

به طور کلی اهل حضور منظم در جلسه های ادبی نیستم. اما این به معنای بیگانگی با اهالی ادب و هنر نیست. سفرهایی که گاهی به صورت گروهی پیش می آید را، اگر بتوانم با علاقه شرکت می کنم و در نشست ها و جلسه های رسمی نیز، در حد توان، حاضر می شوم.