پس از جارو جنجال و تلخ شدن اوقات در اثر تقاطع آراء و تضارب شدید نظرات َ، گزارشگر محترم از دانمارک بازگشته که خودش هم اهل این آب و خاک است و علاقه مند به تمامیت ارضی فرهنگ عمومی برخاسته از متن مردمف چند عکس از جیب بیرون آورد و گفت: آنها اگر فقط دین داشتند ف بهترین زندگی را روی زمین داشتند، و بعد به خندو هشوخی گفت: در آن سرزمین َ، زنان چنان تمسه ای از گردۀ مرد جماعت کشید هاند که اگر شوهری خدای ناکرده جرات کند و از غیبت طولانی همسرش طوری سوال کند که القای شبهه ای چیزی بشود هف آن علیا مخدره بلافاصله به پلیس زنگ میزند و پلیس در اصرع وقت ممکن سر میرسد و مرد را به جرم نادیده گرفتن حقوق بشر، جلب می کند و مرد ، حسرت زده در حالی که دستش در دستبند است همسرش را می بیند که چگونه شامل پشتیبانی قانون جامعۀ مدنی( خودشان) شده  است ، عکسها را یکی یکی به اهالی اتاق نشان داد( در همین حال دوست هنرمند از هرکاری که داشت برگشت واین باعث قوت قلب حقیر شد که چرایش را نمیدانم) عکسها به ترتیب از: بعداز ظهر یک جنگل ،در حاشیۀاتوبان نمای نزدیک از یک استخر عمومی وعکس دسته جمعی خودشان گرفته شده بود.

آنکه به دانمارک رفته بود را دوست هنرمند بیشتر برایم معرفی کرد ، آدمی متدین و مبادی آداب و عرف و شرع با اندکی سابقه در تشییع شهیدان، او تنها یک بار به دانمارک رفته بود و چیزی نمانده بود تا حکم برحلیت زندگی به راه ورسم آنان صادر کند و صد حیف که میدانیم چه بسیار مسیو و مسترهای افرنگ نشان به کشور ما آمدند و تنها تعریفشان از اجسام و احجار و نقوش و عمارات بود که از کشور ما نمودند و آنچه توانستند رد مذمت نحوۀ زندگی ما گفتند و رفتند، تعریف آنان از اجسام و احجار و نقوش و عمارات نیز با این مدخل بود که ما آمده ایم و این گرانبها آثار را که این مردم نم یدانند چیست کشف کردیم و برایشان بردیم تا تاریخ ساخت و قدمت آنان را مشخص کنیم و دورتر نروم که حق توحش و… الخ را به یا د می آورد.

دوست هنرمند که حالا دیگر از دست من عصبانی نبود، و حال مرا در مواجهه با گزارشگر در می کرد گفت: عزیزم ، من به سنتها و آداب وفادارم ، باید با این نسل ماهواره زده با زبان خودشان حرف زد، نه ،نه َ، من نم یخواهم بحث سیاسی بشود، من می خواهم برگردیم به همان حال وهوای سه صفحه ای که تو نوشتی ، ببینم یم چطور میشود همان سه صفحه را به زبان تازه تری بنویسیم من این گزارشگر را به تو معرفی کردم تا تو تاثیر کار غیرمستقیم را ببینی، کسسی در دانمارک به دوست گزارشگر ما نگفتَ که ما فقط اگر دین داشتیم مردم کاملی بودیم بلکه این نفس آن گزارشگر بود که فاصلۀ بعید بین آیین حنیف و پاک ما و خبث منتشر در ظلمات الارض را پرکرد و گفت آنها اگر دین داشتند مردم کاملی بودند ، پس می ماند دوباره گوی و میدان خالی و باید هروقت که آماده بودی تمرین هایت را شروع کنی و بعد مسابقه را که میدان میدان امتحان است و امتحان سخت.

و از حقیر دوباره همان یک کلمه حرف همیشگی که چرا آنها مستقیم می گویند کوکاکولا بنوشید و ما نم یتوانیم مستقیم زمزم طهور بیت الله را بین خودمان سقایت کنیم ، تشنه ایستاده ایم تا مگر کسی به فن غیر مستقیم سخن گفتن آزموده شود و نسیمی از کوی رحمان بر جان منفعل و کنش پذیرمان بوزاند.