شک نیست که در هنگام بالا گرفتن مناقشه بین فردی چون اینجانب ، با خصوصیات خاص، و هنرمندی معاصر، البته این حقیر خواهد بود که جانب احتیاط راهمواره مراعات خواهد کرد.

و بازکش نیست که تاثیر فر ناگهانی دانمارک برگزارشگری که تاکنون از محدودۀ تهران بزرگ خارج نشده است ، میتواند تاثیری شگرف باشد و منشاء رخدادی نفسانی در وی به حساب آید در این راه چه جای تعجب است برای آنکه دل در بحر ولایت حضرت حق غرقه داشته است وهمهۀ سخن حیر نیز با دوست هنرمند و معاصرم این نکته است که چه باید کرد تا ولایت حق در دل بندگان منتشر شود و تجلی یاید.

دوست عزیز وهنرمند من که تاب شنیدن مقدمات سفیهانه ام را ندارد واز طرفی نیز دلش نمی خواتهد متحجر نشانداری ون من را از خود برنجاند( شاید به دلیل خوف گرفتاری در آخرت) می گوید و چه با حوصله می گوید: کجای کاری عزیزَ، تمگر تا حالا دعای شریف یا مقلب القلوب را نخوانده ای؟ حتماً خوانده ای َ، مگر عرض نکردی به حضرت حق که : حوّل حالنا الی احسن الحال ، حتماً عرض کردی ، پس کار دست اوست ، چرات باید من وتو که سرخودمان معلوم نیست در این عالم بی گلاه می ماند یا نه، جوش انتشار و تجلی ولایت در قلوب مردمان برا بزنیم ، مشیت حضرت حق با اقتدار و عزت کامل درکائنات جاری است و من و تو اصلاًچه کاره هستیم که با اشغال یک ستون ثابت در ابرو باد ومه و خورشید وفلک ، بتوانیم تغییری در نفس بنی بشری ایجاد کنیم ، این یک توهم معجبانه و شرک آلود بیش نیست ما اگر خیلی هنر داشته باشیم َ، اثبات نفسی بکنیم و درحقش دعا یا دست بالا، دکانی درست کنیم با تشبت به آداب وسنتها که خودمان را به موجهین عالم بچسبانیم و آبرویی دست و پا بکنیم ، آنکه باید آداب و سنتها ودین و آیین را حراست کند کار خودش را خوب بلد است در حقیقت ، این ما هستیم که به نحوی جیره خوار طلب ازلی خویش از اوییم و نان قلب خودمان را می خوریم عزیز!

اگر نبود که میدانستم نیّت دوست هنرمندم در این این فرمایشات خیر است ، دیگر حاضر نبودم حتی یک کلمه با او گفت و گو بکنم ، اما برخشم خود مستولی شدم وبرخود نهیب زدم ، حرفهایش را نشنیده گرفتم، گفتم: اخوی، یعنی شما می فرمایید تمام مجاهدت اولیا و بزرگان در راه تعلیم مردم به آداب الهی ، به دلیل بی اطلاعی آنها از حکمت هایی است که حضرتعالی افاضه می فرمایید؟ یعنی می فرمایید هزاران هزار جلد کتابهایی که با خون دل توسط اولیا و بزرگان برای تعلیم معارف تالیف شده است و تمامی هجرت و جهادهایی که برای آشنایی مردم با آداب الهی انجام شده است همگی به دلیل عدم آشنایی آن بزرگان با نحوۀ عمل مشیت الهی و حتی برای یک  لحظه دست برنداشتند تا به فرمایش شما تاریخ مسیر خودش را بپیماید و آنان دخالتی در چگونگی تحقق آرمانهای فرستادگان الهی نداشته باشند، صاف و پوست کنده برایت بگویم هنرمند معاصر و عزیز! نحوی جبرصوفیانه و نوعی لاقیدی درویش مسلانه درپس این حکمت های وارده پنهان شده است که با عرفان بلند شیعی میانه ای نمی تواند داشته باشد، از حال و روز دوست هنرمند دانستم که فشار سختی را تحمل می کند و از اینکه نمی تواند حاق منظورش را به حقیر تفهیم کند، حسابی حالش دگرگون شده است با این حال بین حرفهای دوستم و خودم قرابیت خاص ومبهم را می بینم که هنوز زواییای از آن برایم واضح نشده است.